
اُسَبِل
بعدازظهر یک روزِ تابستانی بود. صدای تلفن در سکوتِ خانهٔ ویلایی پیچید. میشل یک لحظه صبر کرد و بعد گوشی را برداشت. این اولین نشانهٔ

بعدازظهر یک روزِ تابستانی بود. صدای تلفن در سکوتِ خانهٔ ویلایی پیچید. میشل یک لحظه صبر کرد و بعد گوشی را برداشت. این اولین نشانهٔ

ساعت ۲ نیمه شب را نشان می داد. باز هم خواب شده بود جن و او بسم الله. شقیقه هایش را با روسری کوچک گل

هواتاریک است.صدای جنگل آزارم میدهد.اندک مهتابی که از لای شاخه هاممکن بود جنگل را روشن کند زیر ابرهای فشرده گیر کرده.از راه رفتن خسته شده

حالا سه سال قبل که میخواستم ازکپور چال خانه مامان لیلا تا آبکنار بروم مجبور شدم با دوچرخه قدیمی مادرم رکاب بزنم.من برخلاف مادراندام ریزی

روناک کنار بخاری مشغول بافتن دستکش بود با صدای در از جا پرید. ژیار و ژیان با موهایی پوشیده از برف و پاهایی که تا