
نزدیک یا دور
یک: با هم نشستهایم تا چایی که سفارش دادهایم آمده شود. نارنجی آسمان افتاده توی شیشهی پشت سرش در کافه و نورش برگشته توی چشم

یک: با هم نشستهایم تا چایی که سفارش دادهایم آمده شود. نارنجی آسمان افتاده توی شیشهی پشت سرش در کافه و نورش برگشته توی چشم

دوباره پشت خط آمد. سومین بار بود که هر دو دقیقه زنگ میزد و تا میدید پشت خط است قطع میکرد. اخلاقش عوض نمیشد. از

آفتاب تموز با بی رحمی بر تن های نحیف گرسنگان می تابد.کودکان با شکمی آماس کرده و مردان و زنان با دهانی تف زده مستاصل

ناصر رو به روي پنجره چوبی میایستد. ابروهای پرپشت نامرتبش را در هم میکشد و به جنگل نگاهمیکند. همان روزهایی که با ایکاشها کلنجار میرفت،

ثریا از تراس پایین میآید. روی پلهها مینشیند. آخرین دانه موهای سفیدش را میبافد و پشتسر میاندازد. آلبوم قدیمی را باز میکند.ورق میزند. فریبا و

همهی آنهایی که قاعدتا باید میآمدند کتابهایشان را ببرند آمدهاند. بالاخره خانم بیاتی هم آمد. يك پايش كمي ميلنگد. دارد لنگانلنگان وارد حیاط کتابخانه میشود.