برداشت آزاد از داستان تپلی اثر: گی دوموپاسان
نسرین صحرایی
سوم آبان ۱۴۰۲
مهربانی تپلی را در بسیاری از آدم چاق های اطرافم دیده ام.شاید علت انتخاب او به عنوان قهرمان توسط نویسنده همان مهربانی اش باشد.او از خوردنی های لذیذ لذت می برد و دیگران را هم در آن سهیم می کند.تپلی ها به گمان من مهربانند و خوشرو، اما تپلی داستان گی دو موپاسان صفاتی دارد که نمی دانم همه ی تپلی ها دارای این صفات هستند یا نه!
تپلی در این داستان شجاع است و وطن پرست و در مقابل یورش سپاه بیگانه اگر چه اسلحه ای در دست ندارد که در مقابلشان بایستد ولی در مقابل یورش آنها به جغرافیای بدنش سخت مقاومت می کند تا جایی که برای این منظور تصمیم به ترک شهر محل اقامتش می گیرد.
تپلی زمانی که گرسنگی به همسفران از خود راضی اش فشار می آورد سبد خوراکی هایش را در طبق اخلاص در اختیار آن ها می گذارد و همسفران پولدار و خواهران مقدس و حتی فرد آزادیخواهی که درآن زمان سمبل شرافت بودند با آنکه در طول راه با او مهربان نبودند تمام خوراکی هایش را بدون تعارف می خورند.
در بین راه که سربازان اشغالگر جلوی دلیجان را می گیرند و تنها شرطی را که برای دادن اجازه ی پیاده شدن مطرح می کنند رفتن تپلی پیش افسر فرمانده است ، ولی تپلی با شجاعت از این کار سرباز می زند.همسفرانش با اصرار از او می خواهند به ملاقات با فرمانده برود بلکه آن ها بتوانند استراحتی بکنند.تپلی بخاطر آن ها می پذیرد وبه مسافران اجازه داده می شود که از دلیجان پیاده شوند. تپلی بعد ازملاقات با فرمانده پیش همسفرانش بر می گردد و با عصبانیت می گوید:«غیر ممکنه» . شرط رفتن آن ها از هتل و اجازه ی ادامه ی سفر آنها منوط به این می شود که تپلی خود را تسلیم فرمانده کند.
تپلی از این خواسته سر باز می زند و دوباره فشار همسفران شروع می شود ودر نهایت صحبت های دو خواهر روحانی او را مجاب به خوابیدن با فرمانده می کند. اجازه ی سفر توسط فرمانده صادر می شود.فردا صبح دلیجان آماده جلوی هتل منتظر سوار شدن مسافران می شود . همه در دلیجان می نشینند و این تپلی است که دوان دوان و آخر از همه سوار دلیجان می شود.همسفران با سردی و سخنان گزنده و انزجار از او استقبال می کنند. در ادامه ی سفر همه گرسنه می شوند. همسفران به غیر از تپلی با ساندویچ هایی که با خود آورده اند مشغول خوردن می شوند.تپلی با عجله و بدون آمادگی به سفرش ادامه می دهد و با بی توجهی و رفتار بی رحمانه ی همسفرانش مواجه می شود.هیچکس به او غذا نمی دهد. تپلی می ماند و گرسنگی و رنج طرد شدگی و اشکهایش!
شاید اگر من میخواستم داستان را بنویسم جور دیگری آن را تمام می کردم. وقتی تپلی با آن جماعت نامرد و ناسپاس روبرو می شود،با ترفندی که مثلا نامه ی فرمانده را برای اینکه در سفر مزاحم ما نشوند را جا گذاشته ام، دلیجان را برمیگرداند و با گفتن این مطلب به فرمانده که همسفران من توطئه گران بر علیه تو هستند و می خواهند در شهر مقصد به عملیاتی بر علیه تو دست بزنند انتقام سختی از آن ها می گرفت.ولی به گمان من نویسنده با آگاهی از دوران خود معتقد بوده که واژه ی شرافت باید آشنایی زدایی شود.او خواسته با این کار تپلی،جامعه ی آن روز فرانسه را که در دست طبقات پولدار بوده به سخره بگیرد .او خواسته بگوید مقدسین و مدعیان آزادی خواهی در آن روزگار چندان علیه السلام نبوده اند. در ابتدای داستان اشاره شده به نیروهای شکست خورده ی فرانسوی که از شهرها و روستاها می گذشتند .بی دلیل به شرح حال هر کدام نپرداخته. وقتی به رزمندگان مردمی می رسد ضمن اشاره به چگونگی بدست آوردن درجه ی فرماندهی توسط تاجران که با دادن اشرفی و پول حاصل شده بود و همچنین لاف و گزاف آن ها در مورد اینکه سرزمین فرانسه توسط جنگاوری آن ها حفظ شده خواسته یادآور شود که در آن جامعه افتخارات جنگ هم با پول و قلدری بدست می آمده.
نویسنده می خواسته شرافت را در یک جامعه ی متلاطم و درگیر مصائب جنگ که بخاطر پیدا کردن امنیت روی خوش به نیروی متخاصم نشان دادند معنا زدایی کند. او در این داستان خواننده را متوجه عمل شرافتمندانه ی یک روسپی کرده و خواسته تپلی سمبل شرافت در آن جمع ده نفره به ظاهر شریف باشد .

