
آقای میم
دوربین را گرفتم جلوی صورتش و با فلش بزرگی که روی دوربین بود دستم عکس گرفتم. یک جفت چشم آبی به چشم های من نگاه

دوربین را گرفتم جلوی صورتش و با فلش بزرگی که روی دوربین بود دستم عکس گرفتم. یک جفت چشم آبی به چشم های من نگاه

یک: با هم نشستهایم تا چایی که سفارش دادهایم آمده شود. نارنجی آسمان افتاده توی شیشهی پشت سرش در کافه و نورش برگشته توی چشم

ستاره حوالی شش صبح بیدار شد. مثل هر روز قبل از هر کاری گوشی موبایلش را در گرگ و میش هوا گرفت جلوی صورتش و

روزهای اول زمستان است. هوای اصفهان سرد و آلوده است و ما برای فرار کردن از هوای آلودهی شهر به روستا پناه آوردهایم. من، علی،

چه فرقی میکند من یا تو؟ «بازنویسی» تازه از خواب بیدار شدهبود. موهایش را سریع پشت سرش گره کرد. آشپزخانه شلوغ بود. لابلای ظرفهای شستهنشدهی

پیراهن گلدارت را کی میپوشی؟ پیراهن بلند گلدار بنفش و سبز را که پارچهاش را سالها پیش از بندر ترکم خریدهام از کمد لباسهای اتاق

«تا حالا شده یک دفعه بزنی زیر همه چیز و تمومش کنی» استکان چای کنار میزش را برداشت و همانطور که به صورتش نزدیک میکرد،