
حکایت روزگار سخت
آفتاب تموز با بی رحمی بر تن های نحیف گرسنگان می تابد.کودکان با شکمی آماس کرده و مردان و زنان با دهانی تف زده مستاصل

آفتاب تموز با بی رحمی بر تن های نحیف گرسنگان می تابد.کودکان با شکمی آماس کرده و مردان و زنان با دهانی تف زده مستاصل

آن روز جنگ من با پدر مغلوبه شد و باز مانده های آن دیوار تنهایی است که روز به روز مرا بیشتر در خود اسیر
تونل شماره ی ۲۲ نسرین صحرایی آذرماه۱۴۰۲ تصمیم گرفتیم از اتوبان جدیدی که چند وقتی از افتتاحش می گذشت سفرمان را شروع کنیم.ساعت هشت صبح

روناک کنار بخاری مشغول بافتن دستکش بود با صدای در از جا پرید. ژیار و ژیان با موهایی پوشیده از برف و پاهایی که تا

نسرین صحرایی در میان مهی غلیظ و بارانی که ریز ریز می بارید همراه دوستانم از شهر به سمت روستای محل سکونتمان می رفتیم. راننده

برداشت آزاد از داستان تپلی اثر: گی دوموپاسان نسرین صحرایی سوم آبان ۱۴۰۲ مهربانی تپلی را در بسیاری از آدم چاق های اطرافم دیده ام.شاید

روناک کنار بخاری مشغول بافتن دستکش بود با صدای در از جا پرید. ژیار و ژیان با موهایی پوشیده از برف و پاهایی که تا

زیر پوست زندگی تیرماه ۱۴۰۲ نسرین صحرایی راننده بعد از ساعتی گشتن در خیابان فرشته جلوی یکی از برجها نگه داشت و گفت« خانوم رسیدیم»

نسرین صحرایی خرداد ۱۴۰۲ خواب آشفته ی آب دست هایم بدجور میخارد. با ناخنم محکم روی آن می کشم. پوستم دارد چاک می خورد. نکند
بد جوری سردش بود.سرما تا مغز استخوانش نفوذ کردبود.میخواست کسی را صدا بزند ولی توانی برایش نمانده بود.صدایش بیشتر به ناله ای می مانست. با

ساعت یازده صبح با وجود هوای آفتابی و گرما ی گزنده ی اواخر خرداد ماه بنگاه معاملات ملکی شایان جای خوبی بود که دقایقی روی

یحیی جان سلام مدتها بود میخواستم نامه بنویسم و بدهم غلامرضا راننده ی مینی بوس وقتی به شهر می آید برایت بیاورد ولی پشیمان شدم.