
دکتر رسول خیوهای
دکتر رسول خیوهای سلمان باهنر بالای پُل سیّدِ خندانِ تهران، پشت جُلفا، سایه اندازِ کویِ ارسباران، تپهای سرسبز، بدون خودنمایی، دیدگاهی مُشرف به میانههای شهر

دکتر رسول خیوهای سلمان باهنر بالای پُل سیّدِ خندانِ تهران، پشت جُلفا، سایه اندازِ کویِ ارسباران، تپهای سرسبز، بدون خودنمایی، دیدگاهی مُشرف به میانههای شهر

مَشهدی نَبات پاینده، در: شبی از سیسال پیش سلمان باهنر برخی خبرها شوک ندارند، جنجالی هم نیستند؛ آرامآرام، عمق پیدا میکنند. برای دید و بازدیدهای

پیرزنِ مرگ سلمان باهنر و تو میدانی تمام زیبایی میدانی که اسمش را باغملی گذاشتهاند در وجود همین کبوترهای سفید است. عصرها مردمی که تمام

سربازِ ساعت یک سلمان باهنر قاعده، قانون یا منطقی درکار نیست. پیرمردِ آشپز، میترسد با هرکس همکلامی میکند دقیقهای بعد او را مُرده بیابد. هرلحظه

پرتغالی در دستان دخترِ مو خرگوشی از دو سه روز پیش که پدرم ساک بیمارستانش را بسته و روی مبل، روبروی تختش گذاشته است، همهمان